در قسمت اول درباره حال و هوایم در آخرین سالهای مدرسه گفتم که چطور سعی داشتم نشریهای را به صورت جدی راه بیندازم و چطور باعث شد اولین تجربه خبرنگاریام شکل بگیرد. در قسمت دوم درباره یک بعد از ظهر عجیب گفتم که بدون برنامه ریزی، داخل گود راه اندازی یک استارتاپ افتادم. ایدهای که هرچند اول شد اما هیچ وقت فراتر از ایده نرفت. در قسمت سوم درباره اهمیت کوفاندر گفتم و اینکه چطور با کمک حامد ایده از ذهن ما فراتر رفت و اجرایی شد....
داستان یک شروع قسمت چهارم: پریدن در قسمت عمیق استخر
در قسمت اول درباره حال و هوایم در آخرین سالهای مدرسه گفتم که چطور سعی داشتم نشریهای را به صورت جدی راه بیندازم و چطور باعث شد اولین تجربه خبرنگاریام شکل بگیرد. در قسمت دوم درباره یک بعد از ظهر عجیب گفتم که بدون برنامه ریزی، داخل گود راه اندازی یک استارتاپ افتادم. ایدهای که هرچند اول شد اما هیچ وقت فراتر از ایده نرفت. در قسمت سوم درباره اهمیت کوفاندر گفتم و اینکه چطور با کمک حامد ایده از ذهن ما فراتر رفت و اجرایی شد....
سوالات رایج درباره مدیریت محصول
خیلی از مفاهیم هر چقدر هم که تعریفها و استانداردهای مشخصی داشته باشند در عمل و در شرایط مکانی مختلف معنی مختلفی پیدا میکنند. مدیریت محصول هم از آن جنس سمتهایی است که در هر جای دنیا به شکل مختلفی تعریف میشوند. ماجراجوییهایم در طی این مدت در شرکتهای مختلف به عنوان مدیر محصول و مطالعات این مدتم، من را به درک عمیقی در رابطه با جایگاه این سمت در ایران رساند....
داستان یک شروع قسمت سوم: کوفاندر اولین قدم برای شروع ماجراجویی است
«داستان یک شروع» مطلبی چند قسمتی درباره ماجراجوییهایی است که در مسیر کاری انجام دادم. قسمت اول و قسمت دوم را بخوانید. این قسمت از یک نیاز پنهان برای شروع میگویم: کوفاندر. از یک جایی به بعد حس کردم دیگر فایده ندارد روی ایدهام کار کنم. بعد از رو انداختن به چند نفر و چند بار خواهش و التماس در نهایت حتی یک اپلیکیشن هم درست کردیم اما قدم بعدی برایم نا معلوم بود....
داستان یک شروع قسمت دوم: لین استارتاپ ماشین یک اتفاق غیر منتظره
«داستان یک شروع» مطلبی چند قسمتی درباره ماجرای شکلگیری میبریم و مسیری است که طی این سالهای کم طی کردم. قسمت اول را اینجا بخوانید. این قسمت از یک رویداد غیر منتظره میگویم که مسیر کاری من را تغییر داد: لین استارتاپ ماشین. ۲۰ سالم است. با تجربه کمی در کار خبرنگاری خیلی اتفاقی پایم به رویداد استارتآپی «لین استارتاپ ماشین» باز میشود. قرار است به عنوان خبرنگار رویداد افتتاحیه را پوشش دهم اما شب قبلش با خودم فکر میکنم «اگر شانس این را داشته باشم که ایدهام را مطرح کنم چه؟» آیا میتوانم رویایم برای راه اندازی یک استارتآپ را آنجا به حقیقت تبدیل کنم؟ آیا وقت آن نرسیده به جای مکتوب کردن موفقیت دیگران خودم جریان ساز باشم؟...
داستان یک شروع قسمت اول: فرار از مدرسه
ماسک شیمیایی به صورتم زار میزند. شیشهاش را بخار گرفته اما کم و بیش میتوانم از لابلای آن صورت مردم را ببینم. چهرههایی بی روح و مات زده. بعضی تعجب میکنند بعضی عین خیالشان نیست. بعضی تراکت ها را از دستم میگیرند و چند قدم آن طرف تر روی زمین میاندازند. این تمثیلی از سرنوشت ماست. اولش با هیجان ما را میگیرند بعد که از هیجان میافتیم ما را زمین میزنند....
ایکیرو ؛ زیستن به وقت مرگ
«گاهگاهی به مرگ خود فکر میکنم و در این حال به این فـکر مـیافتم که اصلا چطور میتوانم تحمل نفس آخر را داشته باشم، درحالیکه این نوع زندگی را دارم، چطور میتوانم ترکش کنم؟ احساس میکنم خیلی چیزهای دیگر هست،که انجام دهم. این احساس را دارم که خیلی کـم زنـدگی کردهام و در این وقت به فکر فرو میروم.اما غمگین نمیشوم. از چنین احساسی بود که ایکیرو به وجود آمد…»...
۵ اشتباه مهلک ایرانیها درباره آن استارتاپ
استارتآپ در ایران مثل مرغ عزا و عروسی شده است. هر اتفاقی که میافتد بالاخره یک ربطی به استارتآپها دارد. از این طرف آدم از کسانی که انتظار دارد و گمان میکند بیشتر میفهمند هم حرفهای عجیبی میشوند. معمولا افراد درباره استارتآپها شروع به اظهارنظر میکنند بدون اینکه با مفهوم استارتآپ آشنا باشند. در این نوشته میگوییم چرا خیلی از ایرادها وارد نیست. ۱- مفهوم استارتآپ در ایران شوآفی بیش نیست طبیعی است که هر مسئله جدیدی در بدو ورود به جامعه موافق و مخالفانی دارد....
کارخانه چسب هل و نگاهی دیگر
چند روز گذشته عکسی در شبکههای اجتماعی پخش شد از نماز اجباری در کارخانه چسب هل که احتمالا شما هم مثل من پیش از این اسمش را نشنیده بودید. بعد از آن به لطف شفافیت یا شوآف مدیرعامل (یا هرچه اسمش را بگذاریم) اطلاعات زیادی از فضا و قوانین کاری رروی اکانت توییتر کارخانه (چند کارخانه را میشناسید که اکانت توییتر داشته باشند؟) بازنشر شد که حکایت از قوانین عجیب و بعضا ضد انسانی مدیر این کارخانه و «بردهداری» او داشت....
ده دلیل برای اینکه بعضیها کارآفرین میشوند
پیشگفتار: قصد دارم در سری جدید وبلاگم بیشتر و راحتتر درباره تجربیاتم بنویسم. هرچند شکستن چارچوبهای پیشینم کار دشواری است اما تلاش میکنم بر خلاف نگارش در روزنامهها و مجلات که به آن عادت کردم دوباره به شخصی نویسی رو بیاورم. «ده دلیل برای اینکه بعضیها کارآفرین میشوند» اولین نوشته من از فصل جدید وبلاگم است و قرار بر این است هر شنبه مطلب جدیدی منتشر کنم. یکسال گذشته که تمام وقتم را صرف راهاندازی استارتآپ میبریم کردم بسیار به این فکر کردم که چه چیزهایی به دست آوردم و چه چیزهایی را از دست دادم....