تهلاگ و سوسیالیسم نرم‌افزاری

گاهی اوقات بعضی مفاهیم را سخت می‌توان برای دیگران توضیح داد. برای کسانی که سال‌هاست از نرم‌افزارهای انحصاری مانند ویندوز و مک و غیره استفاده می‌کنند و هربار که برنامه‌ای را دانلود می‌کنند به دنبال کرک آن و دور زدن حقوق مولف‌اش هستند، دشوار است واژه‌ای به نام «لاگ» را توضیح دهی یا از جمع‌های متن‌باز سخن بگویی. به بسیاری از افراد حتی متخصص در حوزه نرم‌افزار سخت می‌توان فهماند که در تهران عده‌ای از ده سال پیش کنار هم جمع می‌شدند و مثل اینکه مدت‌ها بوده همدیگر را گم‌کرده باشند با هم قرار می‌گذاشتند تا با عطش وصف‌ناپذیری از علاقه‌شان به دسته‌ای از نرم‌افزارها صحبت کنند....

اوت 18, 2015 · 3 دقیقه

مرز رؤیاهای بشر در هوش مصنوعی

«پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۵۰ رابطه عاطفی و جنسی بین روبوت و انسان به پدیده‌ای عادی بدل شود». اکنون شرکت ترو کامپنیون وعده ساخت “اولین روبوت دنیا برای رابطه جنسی” را داده و گفته اولین محصول خود را تا آخر سال وارد بازار می‌کند این محصول تا کنون هزاران پیش خرید داشته است. (به نقل از BBC فارسی) جدا از مباحث اخلاقی، این ماجرا بیش از هر چیز مرا به یاد پیش‌بینی‌های ری‌کروزویل می‌اندازد....

اوت 18, 2015 · 3 دقیقه

ملی بدون ملت

واژه «ملی» از وقتی که ما به ظواهر ملی بودن حساس شدیم واژه ارزشمندی برایمان شد. آن را به همه چیز چسباندیم بلکه کمی غیرت ملی‌مان بجوشد و به این بهانه برای همایش‌ها و پروژ‌های آنچنانی پول دریافت کنیم. پروژه‌هایی که گاهی هیچ توجیه اقتصادی نداشت اما به بهانه «ملی» بودن می‌توانست هم رسانه‌ها و هم هزینه‌ها را توجیه کند. اگر از «خودرو ملی» و «ماهواره ملی» و غیره بگذریم، این اتفاق در حوزه فناوری اطلاعات هم کم رخ نداد؛ از پروژه بزرگی به نام «اینترنت ملی» گرفته (که حتی بعد از آنکه نامش تغییر کرد و آن را به اسم معقول‌تر «شبکه ملی اطلاعات» صدا زدند، باز واژه «ملی» را از آن برنداشتند) تا پروژه‌های دیگری مانند سیستم‌عامل ملی که هنوز کسی نمی‌داند سرانجامش چه شد....

اوت 18, 2015 · 3 دقیقه

گراف اجتماعی: مارکز هرگز نمی‌دانست

هنگامی که مارکز در «عشق سال‌های وبا» فلورنتینو را برای بیش از نیم قرن در برزخ عاشقانه‌ای مقابل فرمینا قرار داد شاید هرگز نمی‌دانست که روزگاری دنیا چنان تغییر کند که دوندگی‌های معشوقش این قدر غیر قابل درک شوند. فلورنتینو در حسرت زندگی کرد تا شاید حتی شده بر حسب شانس ناگهان با معشوقه‌اش برخورد کند یا نشانه‌ای از او ببیند. او نامه می‌نوشت، به سفر می‌رفت، از دیگران سراغ معشوقش را می‌گرفت و از هر راهی که بود او را دنبال می‌کرد....

ژوئن 18, 2015 · 3 دقیقه

موتورهای جستجو و توهم آگاهی

استفاده از موتورهای جستجو هر روز در حال افزایش است. همین‌طور که هر ماه حجم اطلاعات اینترنت به شدت افزایش می‌یابد دسترسی به اطلاعات موجود در آن هم سخت‌تر می‌شود. در آینده‌ای نزدیک دیگر هیچ کس نمی‌تواند محتوای خود را به راحتی پیدا کند. پس از روی ناچاری سرگشته و عطشان خود را به یکی از موتورهای جستجو می‌رساند تا این موتور او را به دریای بی‌کران اطلاعات ببرد. بنابراین در آینده‌ای که همین الان کم و بیش شروع شده موتورهای جستجو شاهراه ورودی افراد به اینترنت و دنیای سایبر می‌شوند....

آوریل 18, 2015 · 3 دقیقه

خطر انفجار حباب استارت‌آپ ها در ایران

هفته پیش در مراسمی به نام «تی‌استارت‌آپ» در دانشکده تربیت‌بدنی دانشگاه تهران حضور داشتم بدون اینکه از محتوای آن با خبر باشم به آن‌جا رفتم. گمان می‌کردم یک همایش مختصری درباره استارت‌آپ است و الان با چند سخنرانی دو سه ساعتی همه مراسم تمام می‌شود. اما در کمال تعجب وقتی رسیدم دیدم تازه همه در حال نام‌نویسی هستند بعد از کلی پرس و جو متوجه شدم باز هم قضیه همان ارائه ایده و جذب سرمایه‌گذاری است که آخرش هم کمتر کسی حاضر می‌شود پول مناسبی به یک ایده اجرا نشده بدهد....

ژانویهٔ 18, 2015 · 3 دقیقه

تنها یک دلیل برای استفاده از نرم‌افزار آزاد: احترام متقابل

حدودا دو ماهی می‌شود که بعد از سال‌ها از اپن‌سوزه به مینت مهاجرت کردم. یعنی مدت‌ها بود توزیعی که بتواند من را قانع کند که عادت‌هایم را در اپن‌سوزه کنار بگذارم پیدا نمی‌کردم تا اینکه آن گمگشته را یافتم. خواستم نوشته‌ای درباره مینت و تجربه کاربری که این مدت از آن به دست آوردم بنویسم دیدم شاید کسی باشد که اصلا نداند لینوکس چیست و به چه دردی می‌خورد. یاد دوران نوجوانی خودم افتادم که چطور با ولع نوشته سایت‌ها را زیر و رو می‌کردم تا مطلبی درباره لینوکس می‌دیدم با اشتها آن را می‌خواندم و هربار دوست داشتم کسی آن را جامع‌تر و کامل‌تر به من تفهیم کند....

اوت 18, 2014 · 6 دقیقه

کسی مرگ را به یاد نمی‌آورد

یک روز عادی مثل همیشه در پست های بی سر و ته فیس بوک می‌چرخیدم که دیدم شخصی یادداشتی نوشته و در آن تاسف خود را از مرگ یکی از دوستانم اعلام کرده است. اول فکر کردم دارد سر به سر می‌گذارد، اما وقتی به نظرات نگاهی انداختم متوجه شدم جدی است. بعضی تسلیت گفتند و بعضی حتی به خود زحمت نداده و قضیه را با یک دو نقطه و پرانتز باز فیصله دادند....

ژوئیهٔ 18, 2014 · 3 دقیقه

ماجرای پروژه سپاس و اولین درگیری من برای یافتن همراه

از پست قبلی تا این پست مدت تقریباً زیادی می‌گذرد. در این پست می‌خواهم درباره پروژه سپاس و اتفاقاتی که برایش افتاد و تصمیماتی که گرفته شد بنویسم. به طور خلاصه بگویم که سپاس یک اپلیکیشن سلامتی است که به شیوه خاصی و تجربه کاربری ویژه‌ای طراحی خواهد شد. با این نرم‌افزار می‌توانید به راحتی و بدون استرس و فشار وزن خود را کم،‌کنترل و یا زیاد کنید. چند ماه بعد از اینکه ایده سپاس در ماشین استارتاپ ناب رتبه اول را کسب کرد، برای تحقق ایده‌ام شروع کردم به این در و آن در زدن....

ژوئن 18, 2014 · 4 دقیقه

گتسبی بزرگ: ناگهان یک مه صبحگاهی

«شگفت انگیز» بی‌شک تنها واژه‌ای است که در ابتدا، میانه و انتهای کتاب گتسبی بزرگ دائماً در ذهنتان پرسه می‌زد. داستانی حیرت آور با توصیفاتی جادویی که بارها گیج می‌مانی که این کلمات چطور به ذهن اسکات فیتس جرالد رسیده است. کتابی که هر لحظه حس می‌کنی فوق‌العاده است اما وقتی به انتهایش می‌رسی متوجه می‌شوی که فوق‌العادگی‌های قبلی در برابر این پایان ناگهانی کم می‌آورد. پایانی که خیلی آرام بدون اینکه اصلاً متوجه شوی تو را می‌بلعد....

فوریهٔ 18, 2014 · 5 دقیقه